English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6704 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indirect transition U عبور یا انتقال غیرمستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
operating bridge U پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
transient forces U نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
wading crossing U عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
indirect U غیرمستقیم
elenctic U غیرمستقیم
roundabouts U غیرمستقیم
circuitous U غیرمستقیم
out of straight U غیرمستقیم
roundabout U غیرمستقیم
backstairs U غیرمستقیم
circuity U غیرمستقیم
indirect proof U برهان غیرمستقیم
mediately U بطور غیرمستقیم
at second hand U بطور غیرمستقیم
indirect lighting U روشنایی غیرمستقیم
indirect measurement U سنجش غیرمستقیم
indirect question U پرسش غیرمستقیم
spot pass U پاس غیرمستقیم
oblique question U پرسش غیرمستقیم
on costs U هزینههای غیرمستقیم
indirect suggestion U تلقین غیرمستقیم
consequential damages U خسارت غیرمستقیم
indirect operation U عملکرد غیرمستقیم
mitosis U تسقیم غیرمستقیم
indirect materials U مواد غیرمستقیم
transitive U رابطه غیرمستقیم
indirect taxation U مالیات غیرمستقیم
indirect wave U موج غیرمستقیم
insinuation U دخول غیرمستقیم
excise duties U مالیات غیرمستقیم
indirect control U کنترل غیرمستقیم
indirectly U بطور غیرمستقیم
indirect labour U کار غیرمستقیم
indirect knowledge U معرفت غیرمستقیم
indirect expenses U مخارج غیرمستقیم
indirect loading U بارگذاری غیرمستقیم
indirect cost U هزینه غیرمستقیم
indirect laying U اتش غیرمستقیم
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
indirect addressing U نشان دهی غیرمستقیم
indirect quotable U نقل قول غیرمستقیم
indirect resistance furnace U کوره مقاومتی غیرمستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
indirect release U قطع کننده غیرمستقیم
indirect control system U سیستم کنترل غیرمستقیم
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
indirect free kick U ضربه ازاد غیرمستقیم
indirect induction heating U گرمایش القایی غیرمستقیم
indirect light distribution U پخش نور غیرمستقیم
indirect labour U هزینه دستمزد غیرمستقیم
karyokinesis U تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
bricole U ضربه غیرمستقیم توپ یا گوی
image arc furnace U کوره قوس نوری غیرمستقیم
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
to over hear any one U سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
excise U مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
tolls U حق عبور
transit U عبور
right of way U حق عبور
rights of way U حق عبور
toll U حق عبور
transmission U عبور
transmissions U عبور
crossing U عبور
alpha canis majoris U عبور
tolling U حق عبور
road haulage U حق عبور
transmittancy U عبور
passages U حق عبور
passages U عبور
right of passage U حق عبور
cross-Channel U عبور
passage U عبور
passage U حق عبور
transmittance U عبور
fording U عبور از اب
passage of lines U عبور از خط
transmittal U عبور
wading crossing U عبور از پایاب
thoroughfares U راه عبور
traversable U قابل عبور
transoceanic U عبور از اقیانوس
cruise U عبور کردن
toll U عوارض عبور
cruises U عبور کردن
cruising U عبور کردن
cross U عبور کردن
cruised U عبور کردن
thoroughfare U راه عبور
passable U قابل عبور
communication U عبور اطلاعات
transit U راه عبور
tolls U عوارض عبور
tolling U عوارض عبور
passes U اجازه عبور
passes U کلمه عبور
passes U گذر عبور
transit U عبور کردن
passageway U محل عبور
fords U محل عبور
forded U محل عبور
ford U محل عبور
passageways U محل عبور
passes U عبور کردن
light passing U عبور نور
crossing the line U عبور از خط استوا
crossing the line U عبور از استوا
crossing area U منطقه عبور
counter sign U اسم عبور
practicableness U قابلیت عبور
conge U اجازه عبور
fare U هزینه عبور
band pass U نوار عبور
laissez passer U پروانه عبور
shallow fording U عبور از اب کم عمق
current passage U عبور جریان
deep fording U عبور از اب عمیق
oil passage U عبور روغن
overfly U عبور کردن
highway user tax U مالیات حق عبور
girdle traverse U عبور کمربندی
fordless U غیرقابل عبور
fordable U قابل عبور
fordability U قابلیت عبور
passavani U سند عبور
electron transition U عبور الکترون
penstock U مجرای عبور اب
tessera U کلمه عبور
through traffic U عبور یکسره
trafficability U قابلیت عبور
fleets U عبور سریع
fleet U عبور سریع
faring U هزینه عبور
fares U هزینه عبور
fared U هزینه عبور
transmission factor U ضریب عبور
transmission grating U شبکه عبور
crossest U عبور کردن
crosses U عبور کردن
crosser U عبور کردن
transit traffic U عبور ترانزیتی
transit time U زمان عبور
traject U عبور گذرگاه
transduction U انقال عبور
traversing U عبور کردن
traverses U عبور کردن
traversed U عبور کردن
traverse U عبور کردن
transit bill U اجازه عبور
transit bill U پروانه عبور
transit error U خطای عبور
transit time U مدت عبور
transmittance U مقدار عبور
traffics U عبور و مرور
pass U گذر عبور
trafficked U عبور و مرور
passages U اجازه عبور
trafficking U عبور و مرور
pass U اجازه عبور
passages U راه عبور
passages U عبور سفر
pass U عبور کردن
passwords U اسم عبور
safe-conducts U رخصت عبور
password U اسم عبور
passage U اجازه عبور
passage U راه عبور
passage U عبور سفر
safe conducts U رخصت عبور
safe conduct U رخصت عبور
passed U عبور کردن
traffic U عبور و مرور
passed U کلمه عبور
passed U گذر عبور
passed U اجازه عبور
pass U کلمه عبور
trafficability U قابلیت عبور ومرور
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
light transition loss U تلف عبور نور
traversed U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traffic control U کنترل عبور و مرور
crossing site U محل عبور اجباری
Recent search history Forum search
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1انتقال قطعی
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
1offshoring
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com